جدول جو
جدول جو

معنی چقا کبود - جستجوی لغت در جدول جو

چقا کبود(چَ کَ)
دهی است از دهستان بخش حومه مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 6 هزارگزی شمال کرمانشاه و باختر راه شوسۀ کرمانشاه به طاق بستان واقع است. دشت و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آبش از سراب طاق بستان و چشمه. محصولش غلات، حبوبات، صیفی، لبنیات و مختصر میوه جات، و شغل بیشتر اهالی زراعت است. عده ای از آنان نیز کارگر تصفیه خانه نفت کرمانشاه میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرخ کبود
تصویر چرخ کبود
کنایه از آسمان، چتر کحلی، گنبد کبود، سقف لاجورد، چرخ خضرا، کلّۀ نیلوفری، چرخ اخضر، چرخ روان، طاق طارم، طارم اطلس، چرخ اخضر، قلزم نگون، چرخ مقوّس، چادر لاجوردی، چرخ دولابی، دریای اخضر، چتر آبگون، چرخ کبود، سقف مینا، چرخ مقوّس، طاق فیروزه، رواق کبود، طاق نیلوفری، پردۀ نیلگون، طاس آبگون، چرخ دولابی، طارم فیروزه، رواق نیلگون، طارم نیلگون، گنبد طارونی، چرخ آبنوس، چرخ چنبری، طارم اخضر، طاق کحلی، خرگاه سبز، چرخ چنبری، چرخ گردان، چرخ بلند، خرگاه گردان، خرگاه مینا، چرخ مینا، رواق زبرجد، چرخ روان، طاق ازرق، طاس نگون، چتر مینا، چرخ نیلوفری، طاق مینا، چرخ بلند، طاق خضرا، کلّۀ خضرا، چرخ دوّار، گنبد لاجوردی، طاس افلاک، چرخ دوّار، چرخ مینا، طاق لاجوردی، چرخ نیلوفری، قبّه خضرا، چرخ خضرا، رواق فلک، چرخ گردان، تشت غربالی، طاق مقرنس، چرخ آبنوس، رواق چرخ برای مثال بدان را بد آید ز چرخ کبود / به نیکان همه نیکی آید فرود (نظامی۶ - ۱۰۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
(چَ کَ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه که در 6 هزارگزی خاور کوزران و 4 هزارگزی شمال راه فرعی کوزران به کرمانشاه واقع است. دشت و سردسیر است و 1500 تن سکنه دارد. آبش از سراب عزیزی، محصولش غلات، حبوبات، لبنیات، صیفی، چغندر قند و برنج، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. در زمستان گله داران این آبادی به گرمسیر حدود قصر شیرین میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ کَ)
کنایه ازفلک اول باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). مرادف چرخ ترساجامه و چرخ گندناگون. (از انجمن آرا) (آنندراج). آسمان لاجوردی. (ناظم الاطباء). چرخ کبودجامه. چرخ آبنوسی. کنایه از آسمان و فلک. سپهر نیلگون:
بشادیش بر شادمانی فزود
برافراخت گردن بچرخ کبود.
فردوسی.
از ایوان گشتاسب باید که دود
زبانه برآرد بچرخ کبود.
فردوسی.
ز اهل جنس درین قبۀ کبود که بود
که ملک از او نربود این بلند چرخ کبود.
ناصرخسرو.
بود چو گوگرد سرخ کز بر چرخ کبود
داد مس خاک را گونۀ زر عیار.
خاقانی.
روزکی چند زیر چرخ کبود
دل نهادند بر سماع و سرود.
نظامی.
زردرخ از چرخ کبود آمدی
چونکه بدین چاه فرودآمدی.
نظامی.
بدان را بد آید ز چرخ کبود
به نیکان همه نیکی آید فرود.
نظامی.
باد بیش از مدار چرخ کبود
بر گزیننده و گزیده درود.
نظامی.
رجوع به چرخ ترساجامه وچرخ کبودجامه و چرخ گندناگون و چرخ صوفی جامه شود
لغت نامه دهخدا
(چِ کَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای از قرای بلوک بسطام کرمانشاهان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 250)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام محلی کنار راه همدان و کرمانشاه میان مرادحاصل و چیاکلان در 565000 گزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: مزرعه ای است که درسه فرسخی مغرب نهاوند، در کنار رودخانه ای که از تویسرکان به نهاوند آمده داخل نهر گاماسب میشود، واقع شده و اراضی مسطح آن استعداد هفت زوج گاو زراعت دارد. این آبادی دارای پنجاه تن سکنه است و زراعتش از آب رود خانه مشروب میگردد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 262). در فرهنگ جغرافیایی آمده است: دهی از دهستان خزل شهرستان نهاوند که در 30 هزارگزی شمال نهاوند و 3 هزارگزی جنوب راه شوسۀ نهاوند به کرمانشاه، در کنار رود خانه تویسرکان واقع است. جلگه و هوایش سردسیر است و321 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش غلات، حبوبات و چغندر. شغل اهالی زراعت، گله داری و جاجیم بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 23 هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد و 2هزارگزی سیاسیا واقع است دشت و سردسیر است و 670 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه راوند. محصولش غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. اهالی این آبادی که از طایفۀ سیاسیا هستند. در زمستان به گرمسیر کاسه گران میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از بخش چوار شهرستان ایلام که در 21 هزارگزی شمال باختری چوار و 21 هزارگزی باختر راه شوسۀ ایلام به شاه آباد واقع است کوهستانی و سردسیر است و85 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی قالیبافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا